یه عالمه پارک
چند روز پیش من و شما و پدر جون و عزیز رفتیم کرج خونه خاله مینا و شام هم رفتیم خونه دایی حمید. بعد از شام رفتیم توی حیاط و با پریا جون تاب بازی کردی. شب دوباره برگشتیم خونه خاله مینا و قرار شد چند روز پیششون بمونیم. فردا صبحش پدر جون من رو رسوند مترو و خودش رفت خونه. منم با دوست عزیزم نیکا جون قرار گذشته بودم که بریم نمایشگاه mbc. قبل از 10 اونجا بودیم و تا 1 حسابی گشتیم. خیلی بهمون خوش گذشت 2 تایی بدون آرشیدا و پارمیدا جون. البته بعضی جاها جاتون خالی بود و یادتون میکردیم. تا برگردم ساعت 3 شده بود و شما حسابی عزیز رو اذیت کرده بودی و هر نیم ساعت مامانم مامانم میکردی. 1 ساعت تو پارکینگ و 1 ساعت هم تو حیاط خلوت ...